یه زمانی بود که خیلی پیگیر کار بودم و دلم میخواست تو یه شرکت خوب بتونم کار پیداکنم ، از قضا تونستم برای مصاحبه تو یکی از شرکت هایی که همیشه دلم میخواست عضوی ازش باشم قبول بشم ! بعد از گذراندن 3 مرحله مصاحبه علمی و عملی و نوبت رسید به معاون مدیریت که باهام مصاحبه کنه ، تمام مصاحبه ها و نتایجشون عالی بود ! همونطور که گزارش عملکردم رو میخوند یه نگاه بهم انداخت ، گزارش رو  گذاشت کنار و شروع کرد به پرسیدن سوالات تخصصی ، انگیزمو از کار کردن و هدفهام پرسید ، بعد یه سری ت داد !
گیج شده بودم ، پاشد که بره ، گفتم مهندس ممکنه بگید نظرتون چی بود ؟ انقدر افتضاح بود مصاحبم باهاتون؟ جای امیدی نیست؟

برگشت نگام کرد و گفت : فقط میتونم بگم خیلی دیوانه ای که میخوای بیای اینجا کار کنی ، من تایید نمیکنم بیای اینجا نه اینکه قابلیت نداری ، چون اینجا خودت رو حیف میکنی ، برو دنبال یه کار بهتر در حد تواناییهات ، من اجازه نمیدم مثل خودم تو این شرکت استعدادت به تحلیل بره ، گفتی افتضاح بودی ، نه از دید من عالی بودی ، بدون تجربه کاری عالی بود !


خدا میدونه اون روز از مصاحبه برگشتم چقدر گریه کردم ، بابا و مامان فکر میکردن اتفاقی افتاده ، هیچوقت فکر نمیکردم در عین داشتن توانایی اونم برای شرکت مورد علاقم به همین راحتی جواب نه بشنوم!


از اون روز خیلی میگذره ، حالا که تو یه شرکت مهندسی مشغولم و پشت میزم نشستم ، دارم کم کم مفهوم حرفش رو متوجه میشم ، وقتی توانایی هایی که میتونم  جور دیگه ازش استفاده کنم ، حالا با مزایای ناچیزی در ا ختیار صاحبان شرکت گذاشتم ، امروز دقیقا همون کاری رو برای شرکت انجام میدم که  خیلی دلم میخواست خودم این کار رو به صورت مستقل و با یه تیم انجام بدم ، یه کار برای خودمون!
اون روز گفتم محاله بتونم این کار کم سخته ! اما امروز دارم انجامش میدم و هر قدم میرم جلو تر افسردگیم بیشتر میشه
شااید باید کم کم موضع خودمو مشخص کنم ! یا باید قانع باشم به این وضع یا تغییر بنیادی تو زندگی و کارم بدم !
خدایای کمکم کن.همه چیز رو به خودت میسپارم ، راه درست رو نشونم بده


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آکادميک 24 مبل ایفل سخن بلاگ Jennifer Dondi پروژه افترافکت Klogy عصر پادشاهان همه چی موجوده